یکی از دستورات و رویههای نژادپرستانه فاشیسم و نازیسم آریاگرا عبارت است از قتلعام و نسلکشی معلولان جسمانی و عقبافتادههای ذهنی، و یا دستکم طرد و حذف آنان از جامعه با این توجیه که این عده اشخاص پلید و ناپاک و مضری هستند که میتوانند مانع رشد و ترقی و اعتلای «انسان برتر» و «نژاد برگزیده» شوند.
نازیهای ملیگرا تلاش کردند که خلوص خون و نژاد آریایی را بوسیله برنامههای اصلاح نژادی، شامل عقیمسازی اجباری بیماران روانی و معلولان ذهنی و اعدام بیماران روانی بستری شده در آسایشگاهها در قالب بخشی از برنامه مرگ آسان، حفظ کنند. (بنگرید به: «نژاد آریایی: بررسی چگونگی پیدایش و گسترش یک نظریه نژادپرستانه»).
چنین دستورات و توصیههایی در دین زرتشتی دارای سابقه است و احتمالاً از آن اقتباس شده است. به موجب فرگرد دوم متن اوستایی وندیداد، جمشید به فرمان اهورامزدا مأمور میشود تا انسانها و دیگر موجودات آفریده اهورامزدا را نجات دهد و در یک سرزمین نمونه و آرمانی گرد هم بیاورد. چرا که قرار است هر شخص یا موجود دیگری بجز این عده به سرنوشت محتوم هلاکت دچار شوند. یکی از انواع گروههای انسانی که از راه یافتن بدان جامعه باز میمانند و حق زندگی و زنده ماندن را از دست میدهند، معلولان جسمی و عقبافتادههای ذهنی هستند. اعم از اشخاصی که قوز یا قد کوتاه دارند و یا دارای چشمان ضعیف و اندام شکسته هستند. چرا که مطابق با آموزههای دین زرتشتی، این انسانها «داغ خوردگان اهریمن» (شیطان صفت) به حساب میآیند و لازم است تا از اجتماع تصفیه شوند.
اهورامزدا در بندهای 29 و 37 از فرگرد دوم وندیداد به صراحت و تأکید به جمشید هشدار میدهد که: «مبادا اینان بدان جایگه راه یابند».
با این حال نگارنده بعید میداند موبدان زرتشتی عصر ساسانی توانسته باشند این ایده آرمانی خویش را که به اسطوره جمشید نسبت دادهاند، بطور گسترده به مرحله اجرا در آورند.
پژوهش های ایرانی